شناسهٔ خبر: 12323 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

خشایار دیهیمی در گفت‌وگو با فرهنگ امروز؛

از جنجال بیزارم

دیهیمی در پروژه «جنگ و صلح» مهرنامه آقای کرباسچی زندگی و دار و ندار من را به باد داد؛ چون در آن سال‌ها من 50-40 میلیون تومان از جیبم گذاشتم و 8 ماه هم کار کردم؛ ولی چون دیگر پول نداشتم خرج کنم فقط یک جلد آن منتشر شد و بقیه‌ی آن‌ها منتشرنشده ماند. در حالی که 3 جلد دیگر آن هم آماده است.

 

فرهنگ امروز/سارافرجی: خشایار دیهیمی جزء مترجمان پرکاریست که حتی همین میزان پرکاری‌اش برای خیلی‌ها سؤال است؛ اما خودش عقیده دارد که پرکار نیست و این بقیه هستند که چون تنبلند او را پرکار می‌دانند. چندی پیش بود که انتشار نقد کوبنده سید جواد طباطبایی بر ترجمه‌های دیهیمی از کتاب کلوسکو بار دیگر نام دیهیمی و کیفیت ترجمه‌های او را نقل محافل اندیشه‌ای کرد. به هر تقدیر دیهیمی کماکان بنایی به پاسخ دادن به آن نقد ندارد و معتقد است صرفا نقدی را که اخلاقی باشد پاسخ می‌دهد. جناب دیهیمی این روزها ترجیح می‌دهد تا به جای دفترش در خیایبان قرنی تهران، در آب و هوای خوش کلاردشت پروژه‌ی عظیم و چند ده جلدی‌ای را که در دست گرفته‌است ترجمه کند. بی‌مناسبت ندیدیم تا به همین مناسبت و از راه دور جویای کاری که در دست دارد بشویم. آن‌چه در ذیل می‌آید حاصل این گفتگوست:

 

آقای دیهیمی اجازه بدهید از خودتان شروع کنیم، بسیاری عقیده دارند که شما جزء مترجمان پرکاری هستید که بیش از حد ممکن و به‌سرعت ترجمه می‌کنید و بالطبع این شیوه‌ی فکر کردن نقدهایی را هم به آثار شما وارد می‌کند، نظر خودتان در این رابطه چیست؟

خیر، من خودم اصلاً این‌طور فکر نمی‌کنم؛ چون من 35 سال است که مشغول کار ترجمه هستم و تا به حال حدود 120 عنوان کتاب ترجمه کردم. اگر متوسط سالی 3 کتاب حساب کنیم، تعداد زیادی ترجمه در سال حساب نمی‌شود؛ ولی متأسفانه این ضعف آدم‌های دیگر است که تنبلند و وقتی از یکدیگر بد می‌گویند خوشحال می‌شوند، من برایم هیچ‌کدام این‌ها مهم نیست، من برای دل خودم کار می‌کنم، تا الآن همین‌طور زندگی کردم. لیسانس شیمی دارم؛ ولی چون دوست داشتم ترجمه کنم، به کار ترجمه روی آوردم.

 

چه چیز موجب شد که به کار ترجمه علاقه‌مند شوید؟

من از بچگی به خواندن کتاب علاقه داشتم و می‌خواندم، در همه‌ی حوزه‌ها مطالعه داشتم و وقتی هم بزرگ شدم و به سنی رسیدم که تصمیم گرفتم پول دربیاورم، همین شغل را انتخاب کردم و امروز هم همین‌طور است، خیلی زیاد کتاب می‌خوانم و هرکدام را که دوست داشته باشم و لذت ببرم را ترجمه می‌کنم تا بقیه را در این لذت شریک کنم.

 

با این تفاسیر الآن باید کتابخانه‌ی بزرگی داشته باشید؟

بله کتابخانه‌ی من، کتابخانه‌ی بزرگی است که در آن در مورد همه‌ی حوزه‌ها کتاب وجود دارد و این تعدد حوزه‌ها به این دلیل است که کنجکاوم از همه‌ی موضوعات سر دربیاورم؛ چون یک مترجم نمی‌تواند بگوید فقط در یک رشته کتاب می‌خوانم و ترجمه می‌کنم.

 

این کتاب‌ها (کتاب‌های زبان اصلی) را چگونه تهیه کردید؟

منبع اصلی من برای تهیه‌ی این کتاب‌ها، کتاب‌فروشی‌های دست‌دوم بود؛ چون یکی از سرگرمی و تفریحات من این است که در کتاب‌فروشی‌های دست‌دوم گردش کنم، خصوصاً بعد از انقلاب که خیلی‌ها فرار کردند و رفتند، کتاب‌هایشان را به کتاب‌فروشی‌ها می‌فروختند و من همیشه در کمین کتاب‌های آن‌ها بودم و بعد از رفتنشان آن‌ها را با قیمت‌های بسیار ارزانی تهیه می‌کردم؛ چون در آن زمان به غیر از تعدادی کتاب‌های معروف بقیه‌ی کتاب‌ها گران نبودند، ضمن اینکه من دوستانی در خارج از کشور دارم که برایم کتاب‌های زبان اصلی را تهیه و با پست ارسال می‌کنند.

 

شما به عنوان یک مترجم به کار کدام یک از مترجمین داخلی اعتقاد دارید؟

من معمولاً ترجمه‌های مترجمان دیگر را فقط ورق می‌زنم که بتوانم نظر دهم و آن‌ها را راهنمایی کنم؛ چون اغلب آن‌ها دوستان نزدیک من هستند که از من نظر و راهنمایی می‌خواهند و من هم اغلب به آن‌ها ترجمه‌های خوب و سالم را معرفی می‌کنم که بخوانند و یاد بگیرند؛ ولی به‌طورکلی ترجمه‌های کوثری و احمدپوری که هر دو از دوستان نزدیک من هستند را می‌پسندم.

 

در نقدهایی که به شما وارد می‌شود گفته می‌شود جز از انگلیسی ترجمه نمی‌کنید. غیر از زبان انگلیسی، به زبان‌های دیگری هم ترجمه داشته‌اید؟

بله، تعدادی از آثار کامو را که به زبان فرانسوی بود با تلاش فراوان ترجمه کردم؛ چون زبان فرانسه‌ام خوب و قوی نیست با کمک ترجمه‌های انگلیسی که کنار دستم بود به‌سختی این کار را انجام دادم. تعدادی کتاب تاریخ هم که به زبان ترکی آذربایجانی بود ترجمه کردم.

باز هم به عنوان نقد دیگر گفته می‌شود شما آثار دسته چندم انگلیسی زبان را برای ترجمه انتخاب ‌می‌کنید. برای ترجمه‌ی یک اثر، شهرت نویسنده چقدر برایتان مهم است؟

اصلاً شهرت برایم اهمیت ندارد، مهم این است که من از خواندن یک کتاب لذت بردم و بعد از لذت با خودم فکر کردم که از پس ترجمه‌ی آن برمی‌آیم یا نه؟ به عبارتی باید بدانم که جهان او با جهان من یکی شده یا خیر؟ و بعد شروع به ترجمه‌ی اثر کنم. به عقیده‌ی من ترجمه آواز خواندن با صدای دیگری است.

 

یکی ازمسایلی که در فن ترجمه به کار می‌رود، جعل واژه است، شما با این کار موافقید؟

من خیلی اندک با واژه‌سازی موافقم و عقیده دارم باید در جایی استفاده شود که ناچاریم از آن استفاده کنیم، علاوه بر اینکه باید ذوق این کار را داشته باشی و بعد از این کار نظر خیلی‌ها را درباره‌ی آن واژه جویا شوی.

 

در مورد کار تألیف چطور، در این حوزه کاری انجام داده‌اید؟

تألیفات من در حد یادداشت‌ها و یا نقل قول خاطراتی از زندگی‌ام بوده است. البته من در مطبوعات نسبت به حوزه‌ی ترجمه شناخته‌ترم و اصلاً شهرت من در ترجمه به این دلیل است که نسبت به سایر مترجمین در مطبوعات به‌راحتی و از همه مهم‌تر بی‌پروا می‌نویسم و به کسی جواب سربالا نمی‌دهم.

 

بد نیست کمی هم درباره‌ی کتاب اخیرتان که با همکاری محمود حبیبی ترجمه‌ی آن را انجام داده‌اید صحبت کنیم، چرا به سراغ ترجمه‌ی «آیا دموکراسی در آمریکا ممکن است؟» رفتید؟

به نظرم این کتاب اثر بسیار بسیار مهمی است، من این کتاب را که در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی است به‌صورت کاملاً تخصصی ترجمه کردم و قصدم هم از ترجمه‌ی آن رساندن حرفی به خیلی از روشن‌فکران بود که با اطلاعات ناقصی که دارند ذهن مردم را مغشوش می‌کنند. آن‌ها آمریکا را مظهر لیبرالیسم می‌دانند. رونالد دورکین نویسنده‌ی این اثر پیش از آنکه بمیرد یکی از بزرگ‌ترین لیبرال‌های آمریکا بود و به این موضوع که نظام لیبرالی مساوی آمریکاست، نقد داشت. او در این اثر تلاش کرده که این تصور غلط را که آمریکا مظهر لیبرالیسم است را نقد کند و بنا به گفته‌ی او همان‌طور که این اشتباه وجود دارد که شوروی را مساوی سوسیالیسم بدانیم، این اشتباه درباره‌ی لیبرال‌ها و آمریکایی‌ها در حال تکرار است که این موضوع به لحاظ فلسفه‌ی سیاسی مسئله‌ی مهمی است. به نظرم در عصر حاضر بعد از کتاب راولز، این کتاب تحول جدیدی را ایجاد کرد و افرادی که این اثر را جدی بخوانند، متوجه می‌شوند که نکاتی که در کتاب مطرح شده بسیار فکربرانگیز است و نقش روشنگری دارد؛ زیرا من دوست ندارم تاریکی بپراکنم، بلکه من دوست دارم روشنی بپراکنم.

 

در مصاحبه‌های قبلی‌تان از کار کردن بر روی پروژه‌ای با نام «فلسفه و راه زندگی» صحبت کرده بودید، این پروژه به کجا رسید؟

حدود 20 جلد آن آماده است که 10 جلد آن مجوز گرفته است؛ اما کار انتشار را زمانی آغاز می‌کنیم که بتوانیم ماهانه 2 جلد منتشر کنیم، کار انتشارش هم احتمالاً به نشر گمان می‌سپاریم.

 

غیر از این کار دیگری در دست ندارید؟

در حال آماده‌سازی مجموعه‌ی تاریخ که توسط نشر آگاه یک جلد آن با نام «انسانیت؛ تاریخ اخلاقی سده‌ی 20» منتشر شد و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ سوم رسید، هستم تا مجموعه را کامل کنم. جلد اول این مجموعه را افشین خاکباز ترجمه و بنده ویراستاری کردم.

 

در سال‌های گذشته در حال آماده‌سازی مجموعه‌ای با نام «جنگ و صلح» بودید که یک جلد آن در قالب ویژه نامه نشریه مهرنامه منتشر شد؛ در حالی که قرار بود هر فصل یک شماره از آن ویژه نامه بیرون بیاید و برای این کار تبلیغ فراوانی در نمایشکاه مطبوعات سال گذشته شد ولی جز همان تک شماره دیگر صحبتی از آن نشد، آن پروژه به کجا رسید؟

در پروژه «جنگ و صلح» مهرنامه آقای کرباسچی زندگی و دار و ندار من را به باد داد؛ چون در آن سال‌ها من 50-40 میلیون تومان از جیبم گذاشتم و 8 ماه هم کار کردم؛ ولی چون دیگر پول نداشتم خرج کنم فقط یک جلد آن منتشر شد و بقیه‌ی آن‌ها منتشرنشده ماند. در حالی که 3 جلد دیگر آن هم آماده است؛ ولی چون پول ندارم، قصد دارم بعدها همه‌ی آن‌ها را حتی جلد اول را که یک بار منتشر شد به‌صورت بخش، بخش در قالب کتاب منتشر کنم.

 

آقای قوچانی و سایر دوستان برای رفع مشکل اقدامی صورت ندادند؟

متاسفانه وقتی پای پول وسط می‌آید، آدم‌ها طور دیگری می‌شوند و حتی حاضرند زندگی فرد دیگری را هم به باد دهند، اجازه بدهید من سکوت کنم.

(فرهنگ امروز حق پاسخگویی برای مسئولین ماهنامه مهرنامه جهت پاسخ به این مدعا را محفوظ می‌داند)

 

به‌عنوان سؤال پایانی، اینکه در سایت فرهنگ امروز، سید جواد طباطبائی در مورد ترجمه‌ی شما نقدی نوشته بود، چرا نقد ایشان را پاسخ ندادید؟

من جواب کسانی را می‌دهم که کارشان واقعاً نقد باشد و آثارم را نقد کنند؛ اما اگر نقدشان فقط برای این باشد که دلشان را بخواهند خالی کنند، خوشحال می‌شوم و هیچ اشکالی هم ندارد هرچه بگویند. با اینکه برای ایشان احترام قائلم ولی چون صحبت ایشان نقد نبود من جوابی نمی‌دهم، ضمن اینکه نقد ایشان در جواب به توضیح من بود؛ چون من قبلاً درباره‌ی مسئله‌ی ترجمه، توضیح مختصری داده بودم که به ایشان بر خورده بود و آن نقد را برای من نوشته بودند. البته که مطبوعات هم دوست دارند که ما را به جان هم بیندازند و جنجال درست کنند تا تیراژ خودشان بالا برود؛ ولی من دوست ندارم به کسی توهین کنم و یا حرفی بزنم که به کسی بر بخورد، اصولاً از جنجال بیزارم.

 

 

 

 

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۲-۱۲-۰۳ ۱۵:۱۳پژمان 1 6

    آیا آن همه انتقادهای موردی لایق هیچ پاسخ نبود؟ من دانشجوی علوم سیاسی که به هر حال چند ده هزار تومان صرف کتابی کرده ام آیا در حد خدمات پس از فروش یک جارو حق ندارم که از مترجم انتشار داشته باشم اشکال مرا رفع کند و توضیح دهد که چرا اثری را تحویل من داده است که گویا اشکالاتی دارد؟ این پنهان شدن پشت پرده اخلاق آیا خود بی اخلاقی بزرگ تری نیست؟ پروژه های ده و بیست جلدی معیوب چه دردی از سطح نازل علم در جامعه حل می کند؟ امید است که گردانندگان این ایرادها را با کسانی که مصاجبه می کنند در میان بگذارند. یعنی هر جا کسی به اخلاق یا هر مفهوم کلی و غیر مشخص دیگر استناد می کند بپرسند که منظور گوینده چیست؟
                                

نظر شما